نه خبرنگار ناتالیا کوپر پس از هشت ماه جدایی از ویروس کرونا ، با خانواده استرالیای غربی متحد می شود

احتمالاً شخصی در این کشور وجود ندارد که امسال به گونه ای تحت تأثیر بسته شدن مرزها قرار نگرفته باشد.

پس چه کسی می تواند تصور کند که بیش از هشت ماه هنوز به NSW و Victoria بسته شود؟

ناتالیا کوپر مانند هزاران نفر از مردم اوسی بود که نتوانسته اند عزیزانشان را در سایر مناطق کشور در آغوش بگیرند. (9 خبر / ناتالیا کوپر)

اما امروز سرانجام دیوارها خراب شد.

امروز صبح در اولین پرواز از سیدنی به پرت بودیم.

هواپیمایی مملو از افراد ناامید از دیدن عزیزانشان.

سفر 3000 کیلومتری انجام شد ، زیرا چه مدت چهار ساعت و نیم است که 246 روز منتظر هستید؟

در بدو ورود ، زوجی را دیدیم که پس از شش ماه فاصله از یکدیگر در آغوش گرفته اند.

پدربزرگ و مادربزرگ برای اولین بار در طول یک سال نوه های خود را در آغوش گرفته و می بوسند.

خانواده ای که نوزادی تازه متولد شده را در آغوش دارند که تاکنون فقط در FaceTime می دیدند.

ناتلائی
ناتالیا کوپر غرق احساسات بود زیرا سرانجام پس از هشت ماه حبس در WA با عزیزان خود پیوست. (9 خبر / ناتالیا کوپر)

اشک بود ، اشک فراوان ، اشک شادی. احساس می شد استرالیا تقریباً دوباره یکی شده است.

من برای پوشش دهی مجدد مرز برای 9News به پرت آمدم اما داستان برای من بسیار شخصی است.

مثل خیلی های دیگر ، من از خانواده ام که همه در ساحل غربی زندگی می کنند جدا شده ام.

خوبی من دلم برای آنها تنگ شده ، از دسامبر گذشته دیگر آنها را ندیدم.

ما به طور معمول نوعی خانواده هستیم که بیش از دو ماه بیشتر بدون دیدن یکدیگر نمی رویم.

بله ، امسال سخت بوده است. بیش از یک بار گریه کرده ام آنها را بسیار از دست داده ام.

فکر می کنم سخت ترین چیز این بود که آنها پسر من ، عزرا را از 11 ماهگی ندیده اند. به زودی ، او دو ساله خواهد شد.

او فقط یک کودک بود ، اما اکنون راه می رود و صحبت می کند ، نوازش و بوسه می زند و به زرق و برق دارترین مرد کوچک تبدیل شده است.

آنها نتوانسته اند در آن لحظات خاص سهیم باشند و این قلب من را کمی می شکند.

اما امروز یک روز خاص بود. خانواده ام در فرودگاه منتظر من بودند.

برادرزاده پنج ساله و خواهرزاده سه ساله ام یک تابلوی بزرگ و پر زرق و برق ساخته بودند که روی آن نوشته شده بود “خاله خونه به خونه خوش آمدید”.

بغل کردیم ، بوسه زدیم ، خندیدیم. عالی بود. خوشبختی طاقت فرسا.

این بار عزرا نتوانست با من بیاید. کار به عنوان خبرنگار با یک کودک نوپا در دو مرحله دیوانه وار درجه یک خواهد بود! اما ما برای تعطیلات مناسب در ژانویه برمی گردیم.

سرانجام خانواده ها به هم پیوستند

پدربزرگ برای اولین بار با بازگشایی مرز کوئینزلند با نوه ملاقات می کند

می دانم خانواده ام از دیدن او ناامید شده اند و نمی توانم منتظر دیدار بزرگ بعدی باشم.